۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

داستان من و گاوم ( قسمت پنجم )

تا حرفی میزدیم میگفتند دستور آفریننده ی ساکن کوه سرخه. اجبارا ساکت می شدیم. چون اگر حرفی میزدیم طبق گفته ی آفریننده ی ساکن کوه سرخ سر از تنمون به جرم شرک و کفر و محاربه، جدا میشد. ما هم که گاو بودیم و نمیفهمیدیم....
خلاصه دردسرت ندم زندگی آروم و گاوی ما با اومدن این فرستاده ها چنان تغییری کرد که باور کردنی نبود. دیگه گاوها گاوهای سابق نبودند. به چند دسته تقسیم شده بودند. یه هرم عجیب که راس هرم گاو ریشو بود که فرستاده ی آفریننده کوه سرخ بود. رده پایین تر سوگلیش یا همون ماده گاو پروار بود. رده بعد زنهای حرمسراش بودند و رده ی پایین تر بچه هاش و نواده هاش بودند که طبق گفته ی خودش و آفریننده اش بعد از مرگش اونا راهشو ادامه می دادند. رده ی بعدی هم یارانش بودند. در آخر هم گاوهای معمولی که نه مقدس بودند و نه جزء خاندان مقدس، و فقط گاو بودند. طبق این رده بندی که انجام شده بود ما گاوهای عادی باید کار می کردیم و جون میکندیم تا از دسترنج ما گاو بزرگ و خاندان مقدسش در رفاه زندگی کنند و اگر حرف میزدیم و اعتراضی می کردیم گاو بزرگ میگفت که آفریننده ی کوه سرخ چنین دستور داده و اگر کسی سرپیچی کنه بعد از مرگ درتنوری پر از آتش سوزانده خواهد شد. ما از ترس سوزانده شدن و وحشت عجیبی که در دلمون از حرفهای گاو بزرگ ایجاد شده بود، مجبور بودیم به حرفاش گوش کنیم و تابع گاو بزرگ باشیم تا مبادا آفریننده ی کوه سرخ بر ما خشم بگیره. کم کم این ترس بیشتر و بیشتر شد و گاو بزرگ برای انجام دادن و ندادن هر کاری مجازات و پاداشی تعیین کرد طوریکه ما در خونه های خودمون و در خلوت هم از ترس تنور آفریننده به خودمون می لرزیدیم. ترس وارد وجودمون شده بود و دائم از ترس آفریننده هر کاری که گاو بزرگ میگفت کورکورانه انجام میدادیم. قبل از اومدن گاو بزرگ ما همدیگه رو نمی کشتیم و به گله های دیگه کاری نداشتیم اما وقتی که گاو بزرگ اومد دستور حمله به گله های دیگه رو داد و گفت که این دستور از جانب آفریننده ی کوه سرخه و هر کسی که در این جهاد شرکت نکنه در تنور سوزانده خواهد شد و هر کسی هم که کشته بشه به کوهستان سرخ برده خواهد شد و یونجه و علف و شبدر های تازه خواهد خورد وهر چند تا ماده گوساله ی کم سن و سال که بخواد به او داده خواهد شد. ما هم که گاو بودیم و نمیفهمیدیم...گاوهای نر با شنیدن این بشارت ها به هیجان می آمدند و با دهنی کف کرده سم بر زمین می کوبیدند و به گله های دیگه حمله می کردند و بیرحمانه میکشتند ، میدریدند، میسوزاندند، غارت میکردند، تصرف میکردند و یا کشته میشدند. وضع عجیبی بود. گاو بزرگ و آفریننده اش با وعده و وعید هاشون یک فانتزی زیبا در ذهن گاوها ساخته بودند. یک رویای دروغین زیبا. بهشت در برابر کشتن و کشته شدن! یک تفکر خطرناک برای راضی شدن به انجام جنایت. وعده های رنگارنگ برای زیر پا گذاشتن وجدان و نارضایتی از کشتن یک همنوع!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر