۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

درد من!

درد من وجود ضحاک نیست، درد من حقارت دست بوسان ضحاک است. درد من طعمه شدن جوانان سرزمینم برای مارهای ضحاک نیست، درد من با رضایت رفتن جوانان سرزمینم به قربانگاه است. درد من محمد و علی و قرآن و انجیل و تورات نیست، درد من چماقیست با نام دین که هر چقدر هم بر سر و روی مردم کوبیده میشود ، بیشتر بوسیده و تکریم میشود. درد من خنجر نامردمان نیست، درد من پاک کردن خون روی خنجر و پنهان کردن این زخم توسط دوستان و رفیقان است. درد من کتک خوردن و شکنجه شدن نیست، درد من ایستادن و تماشا کردن این رنج است. درد من بی تفاوتی و بی اهمیتی مردم سرزمینم نسبت به قطع دست و انگشت و در آوردن چشم و اشتیاق برای تماشای صحنه های اعدام یک انسان است. در سرزمینی که به تماشا نشستن شلاق خوردن و اعدام انسانها نوعی تفریح و سرگرمیست ، من چه بیکارم که از دردهایم سخن می گویم!

۱ نظر:

  1. این ویژگی استبداد که همه رو حتّی در محدودهٔ کوچک حیات خودشون تبدیل به یک مستبد خشن میکنه. تنها راه شکستن این حلقهٔ باطل ظلم، نبرد بی‌ امان اقلیته آگاهی‌ مثل شماست. درود بر شما!


    http://gheyzhakekoli.blogspot.com/

    پاسخحذف