۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

تلنگری به دمکراسی تحت فشار از هرتا مولر برگرفته از کتاب سرزمین آلوهای نارس(گوجه‌های سبز)

دو روز پس از آنکه «لولا» خودش را حلق‌آویز کرد،‌ در اجلاس ساعت چهار بعد از ظهر در سالن بزرگ، لولا را از حزب و دانشگاه اخراج کردند. یک نفر در پشت میز خطابه گفت: "او همه ما را فریب داد. او لیاقت این را ندارد که در کشور ما دانشجو شمرده شود یا عضو حزب ما باشد." همه کف زدند. یکی از دخترکان خوابگاه گفت: " بغض گلوی همه را گرفته بود اما چون حق نداشتند گریه کنند، دست مفصلی زدند، هیچ‌کس جرات نکرد به عنوان اولین نفر، دیگر دست نزند." برای اخراج لولا از حزب و دانشگاه رای‌گیری شد. مربی ژیمناستیک اولین کسی بود که دستش را بلند کرد.
سایرین به تبعیت از او دستشان را بلند کردند. به هنگام بالا رفتن دستهایشان، به دست‌های هوا رفته دیگران می‌نگریستند. اگر دست کسی به اندازه کافی بلند نبود، دستش را بیشتر بالا می‌برد. مربی گفت: "نیازی به شمردن نیست. فکر می‌کنم همه موافق هستیم." روز بعد که در شهر بودم، به خود گفتم" "تمام این مردمی که در حال تردد هستند، حاضرند در سالن بزرگ با علامت مربی از روی خرک بپرند، انگشت‌هایشان را سیخ کنند و آرنجشان را بکشند و چشم‌هایشان را به این سوی و آن سوی بچرخانند."
لولا در آخرین جملات کتاب خاطراتش نوشته بود: "مربی ژیمناستیک مرا به محل تمرین برد. در را از پشت بست. فقط کیسه‌های چرمی بوکس تماشاگر ما بودند. برای او یک‌بار کافی بود، اما من پنهانی تا خانه دنبالش رفتم. سفید نگاه داشتن پیراهن‌های او غیرممکن است. او درباره من به مدیره دپارتمان گزارش داد. من هیچ‌گاه از خشکسالی فرار نخواهم کرد. خداوند مرا به خاطر کاری که کردم نخواهد بخشید. اما بچه‌ای نخواهم داشت که شبان گوسفندان پاقرمزی باشد.
پانویس: با توجه به این که ترتیب پاراگراف‌ها در کتاب بر اساس زمان رعایت نشده است وهمچنین شرح مفصل جزئیات در اصل کتاب، فهم قسمتی مجزا از آن قدری دشوار است. بر این اساس ترتیب پاراگراف‌ها و جملات دقیقا با کتاب منطبق نیست اما خود آنها عینا آورده شده‌اند.

۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

گفتگوهای پنهان بین آمریکا و جمهوری اسلامی. حسن داعی

در تابستان 2009 و پس از انتخابات قلابی ریاست جمهوری در ایران، میلیونها نفر از مردم بجان آمده کشورمان به خیابان آمدند و رژیم ولایت فقیه را تا آستانه سقوط به عقب راندند. در همان حال، باراک اوباما برای مذاکرات هسته ای و معامله با سرکوبگران حاکم بر کشورمان آماده میشد و بجای حمایت صریح و روشن از جنبش عظیم مردم ایران، به بیانیه های خشک و بی معنا بسنده کرد تا مبادا باعث رنجش خامنه ای شده و سازش خیالی با وی نقش برآب شود. مردمی که با شعار "اوباما، اوباما، با اونا یا با ما" از رئیس جمهور آمریکا تقاضای کمک میکردند، نمیدانستند که از یکسال قبل ازآن، اوباما مذاکرات پنهان خویش با احمدی نژاد را شروع کرده و در توهم معامله با رژیم ایران فرو رفته بود.

یکی از این ملاقات های پنهان، در اگوست 2008 یعنی سه ماه قبل از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و هیئتی از طرف احمدی نژاد و به سرپرستی مشاور ارشد او "مجتبی هاشمی ثمره" در شهر لاهه در هلند با گروهی از سیاستمداران آمریکائی مذاکره نمود. دو ماه بعد در دسامبر، هنگامیکه اوباما به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود، یکبار دیگر هیئتی به سرپرستی "هاشمی ثمره" در شهر وین با گروهی از مشاوران اوباما دیدار و گفتگو کردند. مسئول گروه آمریکائی را ویلیام پری وزیر دفاع سابق آمریکا و مسئول امنیت ملی در تیم انتخاباتی اوباما بعهده داشت و چند تن از نمایندگان کنگره نیز درآن حضور داشتند.

ملاقات های پنهان بین رژیم ایران و آمریکا در سال 2009 نیز ادامه یافت منجمله در آوریل و تنها چند هفته قبل از نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مجددا گروهی از وابستگان رژیم با یک هیئت آمریکائی در لیختن اشتاین دیدار و گفتگو کردند. ژنرال آیکنبری (Karl Eikenberry) که بتازگی بعنوان سفیر اوباما در افغانستان منصوب شده بود نیز در این دیدار حضور داشت.

یکی از کسانیکه در 2 دیدار با هاشمی ثمره (و ملاقات های دیگر با احمدی نژاد، رحیم مشائی و محمد خزائی سفیر کنونی رژیم در سازمان ملل) شرکت داشت تریتا پارسی رئیس سازمان "نایاک" بود که شخصا برای این ملاقات های پنهان با نمایندگان احمدی نژاد دلالی و بازارگرمی میکرد. برخی از جزئیات این دیدارها و همچنین مذاکرات و بده بستان های دیگر بین آمریکا و نمایندگان رژیم ایران، از جمله اسنادی است که در جریان شکایت حقوقی لابی طرفدار رژیم ایران از من، بدست آمده است. اسناد دادگاه تا نیمه سال 2009 را شامل میشود، و از همین رو، مذاکراتی که بعد از این تاریخ انجام گرفته است هنوز مورد کنکاش قرار نگرفته اند.

اوباما که به نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای امید زیادی داشت، از همان فردای ورود به کاخ سفید وارد عمل شد و با ارسال دو نامه محرمانه 1 به خامنه ای و پخش پیام ویدئویی و تبریک نوروز، راه را برای سازش خیالی بین دو کشور فراهم میکرد. چند ماه بعد، و در اوج جنبش مردمی در ایران، هیلاری کلینتون که در حال تدارک مذاکرات هسته ای با جلیلی در ژنو بود، چند "کارشناس" ایرانی را برای مشورت و صرف شام 2 به وزارت خارجه دعوت کرد. هر 7 نفر کارشناسی که نامشان در رسانه ها منتشر شد همگی طرفدار کنارآمدن و همزیستی با حکومت ایران بودند و اکثر آنان در مذاکرات پنهان بین آمریکا با رژیم شرکت و یا نقش فعال داشتند. در طول جنبش نیز، همین کارشناسان به اوباما اندرز میدادند که با حفظ "بیطرفی"، منتظر بماند تا "گرد و خاک" در کشورمان فرو نشیند تا سازش با خامنه ای بطور کامل انجام پذیرد.

ارزیابی نادرست اوباما از ساختار و ماهیت رژیم ایران، به میزان زیادی محصول و زائیده لابی بسیار گسترده ای بود که توسط برخی از محافل بانفوذ واشنگتن و بخصوص کمپانی های بزرگ آمریکا در دوران جرج بوش شروع شد و با پیروزی حزب دموکرات در انتخابات کنگره در سال 2006 اوج گرفت. این لابی با صلح طلب نشان دادن حکومت ایران، گناه بن بست در روابط ایران و آمریکا را بگردن جرج بوش و جنگ طلبی وی انداخت و به تبلیغ این نظریه پرداخت که اگر فرد دیگری در کاخ سفید قرار گیرد، سازش و معامله با رژیم ایران به آسانی در دسترس قرار دارد.

از سال 2007 ببعد، لابی طرفدار مماشات با انتشار دهها گزارش و برگزاری کنفرانس و سمینارهای متعدد، تبلیغات خود را روی سه موضوع متمرکز نمود: اولا رژیم ایران با ثبات است و هیچ تهدید جدی در مقابل آن قرار ندارد. ثانیا مردم ایران در اکثریت بزرگ خود، خواهان اصلاحات در درون همین نظام میباشند و تغییر رژیم یا سرنگونی از هیچ حمایت جدی در جامعه ایران برخوردار نیست. ثالثا، آمریکا که تاکنون بدنبال معامله و سازش با اصلاح طلبان یا میانه روهای رژیم بوده، باید از این پس با خامنه ای و احمدی نژاد مذاکره و گفتگو نماید.

لابی مماشات با راه اندازی دیدارهای پشت پرده و تبلیغ روی ثبات رژیم و آمادگی اش برای سازش، و با این استدلال که سختگیری و تحریم باعث رنجش رژیم ایران و از بین رفتن چشم انداز توافق بین دو کشور خواهد شد، توانست از سال 2007 تا نیمه 2010، از اعمال فشار علیه ایران جلوگیری کرده و در جریان جنبش نیز جلوی حمایت جدی آمریکا و اروپا از مبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران را بگیرد.

پیشینه مذاکرات پنهان بین دو کشور

مذاکرات پنهان و منظم بین نمایندگان آمریکا و فرستادگان جمهوری اسلامی از سالها قبل جریان داشت و بخشی جدائی ناپذیر از لابی گسترده ای بود که از سال 1997 توسط کمپانی های بزرگ آمریکا براه افتاد که هدف اصلی آن برداشتن تحریم های اقتصادی و بازکردن راههای کسب و تجارت با جمهوری اسلامی بود. در این سال لابی کمپانی های بزرگ آمریکا بنام USA*Engage آغاز بکار کرد و درهمین راستا و بمنظور مشروعیت بخشیدن به فعالیت های این لابی، گروههای ریز و درشتی تحت نام ایرانیان مقیم آمریکا شروع به فعالیت نمودند. (نگاه کنید به بخشی از اسناد دادگاه 3: رابطه نایاک با لابی کمپانی های بزرگ)

از سال 97 تا 2001 این لابی بعنوان بانفوذترین گروه فشار در واشنگتن، سیاست آمریکا در رابطه با ایران را هدایت میکرد. در این دوره، بیل کلینتون دست دوستی بسوی جمهوری اسلامی دراز کرد اما با بی توجهی رژیم مواجه شد و بهمین دلیل نیز لابی مماشات در میانه سال 2001 ضعیف و ناکارآمد گردید.

با شکست لابی مماشات و بدنبال حملات تروریستی القاعده در سپتامبر 2001، احتمال تیره شده روابط بین آمریکا با جمهوری اسلامی افزایش یافت و از همین رو، محافل طرفدار دوستی با رژیم ایران که تا این زمان پشتیبان اصلی لابی مماشات بودند، وارد عمل شدند و با راه اندازی مذاکرات پشت پرده و با باز نگاه داشتن دربهای گفتگو بین دو کشور از تغییر سیاست آمریکا و اتخاذ سیاست های خصمانه علیه رژیم جلوگیری نمودند. با توجه به افشای برنامه هسته ای جمهوری اسلامی در سال 2002 و همچنین کارزار گسترده ضد آمریکائی رژیم در عراق، میتوان به جایگاه ویژه این مذاکرات پنهان برای فریب دادن سیاستمداران آمریکائی در جهت ادامه سیاست مماشات با حاکمان تهران واقف شد.

مذاکرات پنهان در باره افغانستان و عراق (2001 تا 2003) 4

در سپتامبر 2001 و بدنبال حملات تروریستی القاعده در نیویورک، آمریکا برای حمله به افغانستان آماده میشد و به کمک رژیم ایران احتیاج داشت و در نتیجه، مذاکرات پنهان با نمایندگان دولت ایران را شروع کرد. این مذاکرات که رسمی اما غیر علنی بود، پس از اشغال افغانستان ادامه یافت و به همکاری برای حمله به عراق و تشکیل رژیم آینده این کشور نیز گسترش داده شد. این دسته از مذاکرات در ماه مه 2003 از طرف جرج بوش خاتمه یافت. از طرف آمریکا رایان کروکر (وزارت خارجه) و زلمای خلیل زاد (نماینده کاخ سفید) در این مذاکرات شرکت داشتند و از طرف ایران نیز محمد جواد ظریف (سفیر رژیم در سازمان ملل) و کمال خرازی (وزیر خارجه) حضور داشتند.

اگرچه 7 سال پس از پایان این مذاکرات هنوز از میزان بده و بستان بین دو کشور در آن دوره اطلاع کاملی در دست نیست اما آنطور که هیلاری من لورت (Hillary Mann Leverett) یکی از مسئولان آندوره وزارت خارجه آمریکا در مقاله خود 5 در سال گذشته نوشت، یکی از امتیازاتی که بوش به ایران داد بمباران قرارگاه اشرف متعلق به مجاهدین خلق بود.

مذاکرات با جناح رفسنجانی و خاتمی (2001 تا 2008) 6

همزمان با مذاکرات دو کشور بر سر افغانستان و عراق، بنیاد براداران راکفلر که یکی از اصلی ترین حامیان دوستی و همزیستی با رژیم ایران است بهمراه محافل بانفوذیکه برای برداشتن تحریم علیه ایران فعالیت میکنند وارد عمل شد و سلسله دیدارهای پنهان و غیر رسمی بین آمریکائیان و وابستگان رژیم را آغاز نمود. سازمان آمریکائی United Nations Association of the USA مسئولیت برگزاری این دیدارها و دعوت از شرکت کنندگان را بعهده گرفت. در این دوره 14 دیدار برگزار شد که اکثرا در سوئد و با همکاری موسسه Stockholm International Peace Research Institute بود.

سرپرستی گروههای آمریکائی را توماس پیکرینگ (Tom Pickering ) و ویلیام لورز (William Luers) بعهده داشتند. پیکرینگ معاون کمپانی بوئینگ و از اعضای اصلی شورای آمریکائی-ایرانی به مدیریت هوشنگ امیر احمدی بود و همواره برای لغو تحریم های اقتصادی علیه ایران فعالیت میکرده است. وی دو سال پیش به شورای نایاک به ریاست تریتا پارسی پیوست.

شرکت کنندگان ایرانی در این مذاکرات از طرف مجمع تشخیص مصلحت (رفسنجانی) و "دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه" که در کنترل دوستان رفسنجانی و خاتمی قرار داشت، انتخاب میشدند. آخرین دیدار این دوره در فوریه 2008 برگزار گردید.

در سال 2007، احمدی نژاد روند تصفیه و حذف جناح رفسنجانی را بطور جدی در دستور کار خود قرار داد و برای قطع نفوذ این جناح در خارج از کشور و بخصوص آمریکا وارد عمل شد. در اولین گام هاله اسفندیاری و چند تن از دوستان وی که در مذاکرات و مراودات پنهان بین آمریکا با جناح اصلاح طلب و رفسنجانی نقشی جدی داشتند دستگیر و مورد غضب قرار گرفتند. بدنبال آن، منوچهر متکی به طرفهای آمریکائی اطلاع داد که گفتگوهای پنهان تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهند شد. دو ماه بعد در آوریل 2008 استفان هاینز (Stephen Heintz) رئیس "بنیاد برادران راکفلر" برای جلب نظر مقامات ایران و راه اندازی مجدد این دیدارها به تهران رفت و قرار شد که در دور جدید مذاکرات نمایندگان جناح مسلط در کشور یعنی وابستگان احمدی نژاد شرکت کنند.

دیدارها و مذاکرات پنهان دراین دوره اگرچه بطور رسمی هیچ نتیجه ای نداشت ولی ادامه آن باعث میشد که امید سازش با رژیم ایران همیشه زنده نگاه داشته شده و از سخت تر شدن سیاست آمریکا جلوگیری نماید. در سال 2005 هیئت ایرانی و آمریکائی مشترکا طرحی برای حل مسئله اتمی ایران ارائه کردند که ادامه غنی سازی در ایران یکی از محور های اصلی آن بود. این پیشنهاد به جائی نرسید زیرا در نیمه 2005 احمدی نژاد رئیس جمهور شد و طرف های ایرانی که در تهیه این طرح شرکت داشتند از ساختار قدرت اخراج لشدند. آنطور که مسئولان بنیاد راکفلر بیان داشته اند، تمامی این دیدارهای پنهان بین دو کشور با اطلاع کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا بود و قبل و بعد از هر ملاقات، مسئولان در جریان مسائل مطرح شده و میزان پیشرفت آنها قرار میگرفتند.

دوران احمدی نژاد و نقش کلیدی تریتا پارسی

از اواخر سال 2005 و بخاطر سیاست های غلط جرج بوش در خاورمیانه، گروههای ضد جنگ آمریکا در ائتلافی گردهم آمدند تا از شروع یک جنگ دیگر علیه ایران جلوگیری کنند. سازمان نایاک و همچنین "کاسمی" که مستقیما با عوامل رژیم ایران همکاری میکردند به این گروهها پیوستند و تریتا پارسی توانست متحد اصلی خود یعنی لابی کمپانی های بزرگ آمریکا و در رأس آن USA*Engage را وارد این ائتلاف کند. این مجموعه که (Campaign for a new American policy on Iran” (CNAPI یا "کارزار برای یک سیاست جدید در مورد ایران" نام دارد از سال 2008 تحت کنترل نایاک قرار گرفت و توانست آنرا به یک لابی تمام عیار در جهت جلوگیری از فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی تبدیل نماید. بخشی از اسناد داخلی مربوط به این لابی را که از طریق دادگاه بدست آورده ام در این دو آدرس قرار داده ام: (سند اول 7 - سند دوم 8)

اسناد داخلی نایاک نشان میدهد که از اولین روزهای 2006، تریتا پارسی و متحدین آمریکائی اش، تلاش خود را روی صلح طلب نشان دادن رژیم ایران و آمادگی اش برای مذاکره و سازش متمرکز کرده بودند. یکی از مهمترین برگهای تبلیغاتی که مورد استفاده آنان قرار گرفت، پیشنهاد موسوم به معامله بزرگ بود که سه سال قبل از آن یعنی در سال 2003 توسط صادق خرازی (سفیر رژیم در فرانسه) نوشته و از طریق کارفرمای تریتا پارسی (باب نی نماینده کنگره) به کاخ سفید فرستاده شد و با بی اعتنائی جرج بوش مواجه گشت. نگاهی کوتاه به بخشی از اسناد دادگاه، کارزار تبلیغی لابی مماشات را در معرض دید قرار میدهد: (نگاه کنید به مکاتبات تریتا پارسی و محمد جواد ظریف 9، سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل)

28 مارس 2006 تریتا پارسی بطور جداگانه با محمد جواد ظریف (سفیر احمدی نژاد در سازمان ملل) و همچنین محمد نهاوندیان (دستیار علی لاریجانی) در نیویورک دیدار نمود. جواد ظریف نسخه ای از پیشنهاد معامله بزرگ را برای انتشار در اختیار "پارسی" قرار داد.

چند هفته پس از دیدار با ظریف، تریتا پارسی و گارت پورتر (یکی از روزنامه نگاران چپ آمریکائی) مشترکا "پروژه مذاکره با ایران" را راه اندازی نمودند. بر طبق ایمیل و سندی که ضمیمه آن شده، قرار بود که این پروژه 9 ماه یعنی تا مارس 2007ادامه داشته باشد و این دو نفر نزدیک به 90000 دلار بودجه برای آن اختصاص داده اند. تریتا پارسی مسئول این پروژه بود و برای تبلیغ رابطه خود با سران رژیم میگوید: "به ندرت میتوان تحلیلگری در واشنگتن پیدا کرد که مانند دکتر پارسی تا این میزان به مسئولین اصلی رژیم ایران دسترسی داشته باشد." (نگاه کنید به این سند: "پروژه مذاکره با ایران" 10)

یکهفته بعد در 19 مه، پارسی در ایمیل خود به ظریف نتیجه فعالیت های خود را گزارش میدهد و میگوید که با کمک دوستانش در حال راه اندازی دو کنفرانس است که ظریف در آنها سخنرانی نماید.

در همین زمان انتشار و تبلیغ روی داستان معامله بزرگ و آمادگی رژیم برای صلح و سازش با آمریکا از طرف پارسی و متحدان وی شروع شد. گارت پورتر در مقاله ای 11 در نشریه "آنتی وار. دات کام"، پیشنهاد معامله بزرگ را برای اولین بار بصورت دقیق شرح داد و نوشت: "تریتا پارسی که متخصص سیاست خارجی ایران در دانشگاه جان هاپکینز است نسخه ای از این سند را در اختیار ما قرار داد و گفت که آنرا در اوائل سال جاری از یکی از مقامات ایران گرفته است ولی نمیتواند نام وی را فاش کند"

سه هفته بعد، گلن کسلر خبرنگار واشنگتن پست نیز با دریافت نسخه ای از این پیشنهاد که توسط پارسی در اختیارش قرار گرفته مقاله مفصلی 12 مورد داستان معامله بزرگ می نویسد و یکبار دیگر روی آمادگی رژیم ایران برای صلح و همچنین بی توجهی جرج بوش به آشتی جوئی ایران تأکید میکند. گلن کسلر نیز میگوید که یکی از مقامات رژیم، نسخه ای از از این پیشنهاد را به تریتا پارسی داده است.

14 فوریه 2007 نایاک و New American Foundation کنفرانس مهمی 13 در کنگره برگزار کردند که تریتا پارسی، فلینت لورت و لورانس ویلکرسون رئیس دفتر وزیر خارجه (کالین پاول) در آن سخنرانی نمودند و آمادگی رژیم ایران برای صلح در سال 2003 و بی اعتنائی جرج بوش به آشتی جوئی ایران را مورد تأکید قرار دادند.

در 23 اگوست جواد ظریف که به ایران رفته است به نیویورک باز گشتت و تریتا پارسی در ایمیلی که به او فرستاد تقاضا کرد تا پیشنهادی را که ظریف با خود آورده مشاهده کند. پارسی در ایمیل خود نوشت که احتمالا نمایندگان کنگره از این پیشنهاد خوششان میآید:

"امیدوارم که حالتان خوب باشد و از تهران بازگشته اید. خیلی دلم میخواهد که بتوانم پیشنهاد را ببینم یا از محتوای آن باخبر شوم. اگر این پیشنهاد قابل توجه باشد، نمایندگان کنگره آنرا پیشنهادی منطقی خواهند یافت حتی اگر کاخ سفید خوشش نیاید."

روز 25 اکتبر تریتا پارسی دو نفر از نمایندگان دموکرات کنگره را به ظریف معرفی میکند و میگوید اینها مخالف جرج بوش هستند و تمایل دارند با ظریف دیدار داشته باشند. در این ایمیل تریتا پارسی هدف نمایندگان از دیدار با ظریف را توضیح میدهد و در پایان نیز هدف مشترک خودش و ظریف برای اینگونه مذاکرات و دیدارها را به روشنی بیان میکند: "کاهش تشنج بین دو کشور بسیار ضروری است زیرا ازاینطریق میتوان به اهداف داخلی و منطقه ای دست یافت."

"ازاینکه شما با گیلکرست و لیچ دیدار خواهید کرد خوشحال شدم. خیلی از نمایندگان دیگر کنگره هم هستند که خواهان دیدار با شما هستند که بسیاری از آنان دموکراتهای بسیار مورد احترامی هستند. بنابه برخی دلائل این نمایندگان مستقیما با شما تماس خواهند گرفت. هدف نهائی آنان دیدار با نمایندگان مجلس در ایران است.

این گروه از اعضای کنگره از سیاست خارجی جرج بوش بسیار ناراضی اند و نمی خواهند که همینطور ساکت بنشینند تا بوش موقعیت آمریکا در جهان را خرابتر کند. این افراد مایلند که وارد عمل شوند و حاضر به ریسک پذیری در این زمینه نیز هستند. دلیل ما نیز برای اینکار این است که معتقدیم دیالوگ برای هر دو طرف مفید است زیرا کاهش تشنج برای دستیابی به اهداف منطقه ای و اهداف داخلی بسیار ضروری است."

ظریف نیز در ایمیل خود از پارسی برای ترتیب دادن این دیدارها تشکر میکند و اجرای جزئیات آنرا به وی واگذار مینماید

تلاش های تریتا پارسی و متحدان وی برای صلح طلب نشان دادن رژیم و همچنین تلاش در جهت وصل کردن نمایندگان کنگره به سفیر رژیم در سازمان ملل بی اثر نبود و همانطور که اسناد دادگاه نشان میدهد، بسیاری از نمایندگان کنگره از حزب دموکرات با ظریف تماس و ارتباط فعال داشتند. "سام گاردینر" (Sam Gardiner ) یکی از کارشناسان سیاسی واشنگتن و از هواداران دوستی با رژیم ایران که در جریان دادگاه به نفع تریتا پارسی گزارشی نوشته است، در شهادت رسمی خود به جلساتی که توسط نمایندگان دموکرات کنگره برای مقابله با سیاست جرج بوش در رابطه با ایران تشکیل میدادند اشاره کرده است. وی میگوید که این افراد خواهان ارسال یک گروه به ایران و ملاقات با نمایندگان مجلس بودند و همگی میدانستند که کلید این قضیه دست محمد جواد ظریف است. گاردینر اظهار داشت که دنیس کاسینچ (Dennis J. Kucinic) یکی از نمایندگان دموکرات کنگره رابطه بسیار خوبی با جواد ظریف داشت.

سفر صلح طلبان به ایران و نقش لیلا زند و کاسمی:

همزمان با تلاش های ظریف و پارسی (و متحدان آمریکائی آنان) برای صلح طلب نشان دادن رژیم، سازمان کاسمی (کارزار مبارزه با جنگ و تحریم علیه ایران) در پروژه ایکه مشترکا بهمراه لیلا زند (سازمان رهپویان صلح) و در همکاری نزدیک با رحیم مشائی معاون احمدی نژاد براه انداخته بود، صدها تن از فعالین صلح آمریکا را به ایران فرستاد تا طی سفرهای سازماندهی شده و ضمن ملاقات با افراد از پیش تعیین شده، روی آمادگی رژیم برای صلح و دوستی تبلیغ کنند و گناه خصومت بین دو کشور را بگردن جرج بوش و سیاست های جنگ طلبانه وی بیندازند. من در گزارشات متعددی این پروسه را مورد بررسی قرار داده ام که برای نمونه میتوانید این سه گزارش را مورد مطالعه قرار دهید: رابطه حکومت ایران با جنبش ضد جنگ در آمریکا: بخش نخست 14، بخش دوم 15، بخش سوم16 . -( برای شناخت با سازمان لابی کاسمی و همچنین رابطه آن با نایاک به این سند نگاه کنید 17)

قابل ذکر است که همایش اخیری که احمدی نژاد و دفتر ریاست جمهوری در ماه اگوست 2010 در تهران تحت نام همایش ایرانیان خارج از کشور براه انداخت، به روشن ترین شکل به وابستگی کاسمی و لیلا زند و صلح طلبان دروغین به دفتر احمدی نژاد را آشکار نمود زیرا رهبران سازمان مزبور و همچینین لیلا زند از جمله برگزار کنندگان نشست های جانبی این کنفرانس بودند و نه بعنوان مهمان بلکه در جایگاه میزبان، به پذیرائی از ساندیس خورهای خارج از کشوری رژیم پرداختند. برای آشنائی با این موضوع، این سند را مطالعه فرمائید ت: همایش ساندیس خوران خارج از کشوری و همکاری سازمان کاسمی با دفتر احمدی نژاد

تلاش برای مشروعیت بخشیدن به خامنه ای و احمدی نژاد

از سال 2007 ببعد، احمدی نژاد کارزار گسترده ای برای کاهش نفوذ جناح رفسنجانی و خاتمی در آمریکا براه انداخت و اولین گام، هاله اسفندیاری و چند نفر از همکاران وی را دستگیر و زندانی نمود. این پاکسازی خشن، به دلالان حرفه ای رژیم و طرفهای آمریکائی نشان داد که از این پس، صاحب اصلی قدرت و طرف معامله در هر بده و بستان، نزدیکان احمدی نژاد هستند.

بدین ترتیب، گفتمان حاکم نیز در میان کارشناسان آمریکائی طرفدار همزیستی با رژیم ایران عوض شد. تا آنزمان، احمدی نژاد بعنوان شخصیتی تندگو و بی قدرت معرفی میشد و علی لاریجانی و نزدیکان خامنه ای بعنوان تعیین کنندگان سیاست خارجی رژیم تلقی میشدند. از سال 2008 ببعد، در اکثر نوشته ها و تحلیل های سیاسی در مورد ایران، گفتمان جدیدی شروع شد که مضمون اصلی آن تثبیت رژیم و قدرتمندی احمدی نژاد بود.

این گفتمان جدید در گزارش مشترک دو موسسه تحقیقی بانفوذ آمریکائی یعنی شورای روابط خارجی و بروکینگز بصورتی آشکار مشاهده میشود. این گزارش که بصورت کتاب19 و خطاب به رئیس جمهور بعدی آمریکا نوشته شده بود، گسستی بود از تحلیل های قبلی که تحولات درونی رژیم ایران و رشد میانه رو ها یا پراگماتیست ها را کلید حل مشکلات بین ایران و آمریکا میدانست. دو نویسنده بخش سوم این کتاب که به ایران اختصاص داشت، سوزان مالونی و ری تکیه بودند که در نوشته خود به اشتباه گذشته خویش یعنی تبلیغ روی مذاکره با اصلاح طلبان رژیم اعتراف کرده و خواهان گفتگو و تماس با ولی فقیه و احمدی نژاد شدند. این دو نویسنده، رژیم ایران را باثبات و آماده سازش معرفی نمودند.

در گزارش مهم دیگری20 که توسط انستیتوی صلح آمریکا منتشر شد و برای تهیه آن معروفترین کارشناسان مسائل ایران (عمدتا طرفدار سازش با رژیم ایران) همکاری کرده بودند، بازهم روی تماس و مذاکره با ولی فقیه و احمدی نژاد تأکید شده بود.

در سال 2007 سازمان نایاک گزارش مفصلی 21 در باره چشم انداز مذاکرات ایران و آمریکا منتشر نمود که در آن، رژیم را با ثبات معرفی کرد و تأکید نمود که مردم ایران بدنبال تغییر رژیم نبوده و تمایل دارند تا در چهارچوب همین نظام بطور اصلاح طلبانه مطالبات خودشان را دنبال کنند. یکسال بعد، تریتا پارسی همین گزارش را به امضای 20 نفر از کارشناسان طرفدار مماشات با ایران فرستاد که منجمله میتوان به گری سیک و هادی قائمی اشاره نمود. در این گزارش 22 نیز روی ثبات رژیم و رویگردانی مردم از تغییر نظام تأکید شده بود.

دیدار با نمایندگان احمدی نژاد 23

از پایان سال 2007 ببعد و تثبیت احمدی نژاد، تلاش های تریتا پارسی و متحدان وی برای راه اندازی ملاقات بین سیاستمداران آمریکائی با نمایندگان رئیس جمهور رژیم ایران شروع شد. روال کار بدینگونه است که یک موسسه بین المللی بیطرف بعنوان برگزارکننده این دیدارها تعیین میشود و بودجه آن توسط بنیادهای آمریکائی طرفدار مماشات با ایران پرداخت میشود. در مرحله بعد، دلالان رژیم تلاش خود برای کشاندن پای سیاستمداران آمریکائی به این دیدارها را شروع میکنند.

ازاینرو، موسسه ای بنام Pugwash برای برگزاری این نشست ها انتخاب شد و تریتا پارسی و دوستانش برای جذب طرفهای آمریکائی وارد عمل شدند. به چند ایمیل از مسئولین سازمان نایاک به اعضای کنگره برای کشاندن آنها به ملاقات با رحیم مشائی و هاشمی ثمره نگاه میکنیم.

دیدار با هاشمی ثمره و علی اصغر سلطانیه - اگوست 2008 لاهه: در ایمیلی که روز 17 اگوست بین تریتا پارسی و علی اصغر سلطانیه رد و بدل شده، هر دو نفر از دیدارشان در لاهه ابراز رضایت و خوشوقتی کرده اند. پارسی در شهادت رسمی خود گفت که هاشمی ثمره (نزدیک ترین فرد به احمدی نژاد) در این دیدار که روزهای 2 و سوم اگوست برگزار شده، شرکت کرده است. جزئیات این دیدار و نام بقیه شرکت کنندگان آن، در گزارشات بعدی تقدیم میشود.

دیدار با رحیم مشائی در نیویورک: امیلی بلات Emily Blout که مسئول لابی نایاک بود، در ایمیلی که در تاریخ 17 سپتامبر 2008 برای دستیار سناتور Durbin فرستاده، از وی میخواهد که برای دیدار با رحیم مشائی و چند مقام دیگر رژیم ایران به نیویورک بیاید. وی می نویسد:

"مایلم که به اطلاع شما برسانم که هفته آینده در نیویورک فرصتی برای دیدار بسیار سطح بالا بین ایران و آمریکا وجود دارد. PugWash برگزارکننده آن است و از ما خواسته تا با اعضای کنگره برای شرکت دراین دیدار تماس بگیریم و من فورا بیاد شما افتادم. اگر شما چند دقیقه فرصت داشته باشید، رئیس من (تریتا پارسی) تلفنی شما را در جریان جزئیات این دیدار قرار خواهد داد. رئیس من سالهاست که در این گفتگوهای غیر رسمی شرکت داشته و میگوید که سطح مسئولین ایرانی شرکت کننده در نشست هفته آینده بسیار بالاست..."

دستیار سناتور در باره سابقه این نشست ها و برگزار کنندگان آن سوال میکند و امیلی بلات در پاسخ می نویسد:

PugWash"یک موسسه بین المللی بیطرف است که سابقه ای طولانی در برگزاری اینگونه دیدارها دارد. این دسته از دیدارها (بین ایرانیان و آمریکائیان) مدتهاست که جریان دارد و تعدادی از نمایندگان کنگره نیز در آن شرکت کرده اند و برای دیدار هفته آینده نیز چند سناتور ابراز تمایل کرده اند. این یک فرصت بسیار خوبی است که نباید از دست داد بخصوص اگر به تبادلات بین سازمانهای غیر دولتی با یکدیگر علاقه دارید. برداشت من این است که معاون رئیس جمهور ایران و چند مقام بالای دیگر در این دیدار حضور خواهند داشت اما خود احمدی نژاد حضور ندارد."

تریتا پارسی در شهادت رسمی خود گفت که وی بهمراه یک گروه از وابستگان موسسات تحقیقی و بنیادهای آمریکائی در نیویورک با احمدی نژاد دیدار کرده اند.

دیدار با هاشمی ثمره - دسامبر 2008 در شهر وین: امیلی بلات مسئول لابی نایاک در ایمیلی به دستیار نماینده کنگره Delahunt وی را برای شرکت در دیداری که قرار است در ماه دسامبر برگزار شود دعوت میکند:

"رئیس من (تریتا پارسی) خواسته که در مورد دعوتی که وی از شما برای شرکت در دیدار غیر رسمی با ایرانیان در دسامبر در شهر وین است پیگیری کنم. وزیر دفاع سابق ویلیام پری ریاست هیئت آمریکائی را بعهده دارد و از طرف ایران نیز مسئولین بالارتبه شرکت میکنند. این یک فرصت بسیار خوب است تا در این مذاکرات غیر رسمی و بدور از رسانه ها شرکت کنید."

امیلی بلات در ایمیل دیگری به دستیار نماینده کنگره جزئیات بیشتری در باره این دیدارهای پنهان در اختیار او قرار میدهد:

"Pugwashاز نایاک خواسته تا با نمایندگان کنگره برای شرکت در این دیدارهای غیر رسمی بین ایران و آمریکا تماس بگیرد. Paolo Cotta Ramusino که ذبیر کل این موسسه است برگزار کننده اصلی این نشست هاست که نمایندگان کنگره آمریکا و همچنین اعضای دولت ایران در آن شرکت داشته اند. رئیس من (تریتا پارسی) در برخی از این دیدارها شرکت داشته که یکی از آنها در اسرائیل بوده است. بنظر وی اینگونه دیدارها بسیار مفید هستند. در این دیدارها، در مورد مسائل هسته ای، عراق، امنیت منطقه و مسئله اسرائیل و فلسطین بحث میشود. هر دو طرف از شرکت در این دیدارها راضی هستند زیرا علیرغم اختلافاتی که باهم دارند، به درک بهتری از یکدیگر دست مییابند. دیدار بعدی که 6 و 7 دسامبر در وین برگزار میشود محرمانه است و هیچ جا در باره آن صحبت نخواهد شد. از طرف آمریکا ویلیام پری و چند کارشناس دیگر شرکت میکنند. از طرف ایران، این بار نیزب سطح شرکت کنندگان بسیار بالاست و معاون رئیس جمهور، سفیر ایران در آژانس اتمی و مسئولان بالای وزارت خارجه در آن شرکت دارند."

تریتا پارسی در شهادت رسمی خود گفت که در این دیدار هاشمی ثمره شرکت داشته است.

دیدار در لیختن اشتاین، آوریل 2009: ایمیل ها و شهادت رسمی تریتا پارسی نشان میدهد که چند هفته قبل از انتخابات قلابی ریاست جمهوری، وی بهمراه یک گروه از آمریکائیان با یک هیئت ایرانی که از تهران به لیختن اشتاین سفر کرده بودند دیدار و گفتگو کرده اند. تریتا پارسی در بازگشت به آمریکا، به مسئولین شورای امنیت ملی آمریکا ایمیل فرستاده و خواهان دیدار بین یکی از افراد هیئت ایرانی با تیم اوباما بوده است. بنا به دلائلی که بعدا توضیح داده خواهد شد، نام این فرد و دیگر وابستگان حکومتی که در این دیدار شرکت داشته اند فعلا منتشر نخواهد شد.

در شهادت تریتا پارسی و مکاتبات وی، دیدار بین مقامات ایرانی و اسرائیلی نیز ذکر شده است که در گزارشات بعدی مورد بررسی قرار میدهیم.

راهکاری منطقه‌ای برای دموکراسی در خاورمیانه.مقاله ای از زلمای خلیل زاد

زلمای خلیل‌زاد، سفیر اسبق آمریکا در عراق و سازمان ملل متحد، و یکی از پژوهشگران «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی» در مقاله‌ای در روزنامه «واشنگتن پست»، دیدگاه‌های خود را در مورد سیاست آمریکا در قبال تحولات سیاسی اخیر در خاورمیانه ارائه داده است.


آقای خلیل‌زاد در مقدمه تحلیل خود خاطر نشان می‌کند که ظاهراً دولت آمریکا در واکنش به این حوادث برای هر کشور معینی در خاورمیانه یک راهکار جداگانه در نظر دارد. اما چنین برخوردی هم از نظر چالش‌ها و هم از نظر به کارگیری فرصت‌های برآمده از این بحران گسترده نامناسب است.

به اعتقاد این سیاستمدار آمریکایی برخورد دولت آمریکا تاکنون در بهترین حالت دستاوردهای منفی و مثبتی داشته است. از نگاه مثبت می‌توان گفت که دیکتاتورهای مصر و تونس تقریبا به شکل مسالمت‌آمیز سقوط کردند. به نظر می‌رسد که با وجود ادامه بی‌ثباتی اما روند انتقال به دموکراسی در این دو کشور ادامه دارد.

در مورد بحرین نیز فشارهای اولیه دولت آمریکا باعث شد که خاندان سلطنتی این کشور از شدت عمل در قبال مخالفان بکاهد و روش گفت‌وگو را در پیش بگیرد. ولی معلوم نیست که این وضعیت تا کی ادامه خواهد یافت و حکومت بحرین تا چه حد فضای سیاسی کشور را آزاد کند.

اما در سایر کشورها روند حوادث به شدت نگران‌کننده است. اعتراض‌ها علیه حکومت‌های دوست آمریکا در یمن، الجزایر، عربستان سعودی، مراکش، اردن و برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس رو به افزایش است. معلوم نیست که این حکومت‌ها بدون دخالت فعال‌تر آمریکا قادر باشند که با مخالفان خود به توافق برسند.

آقای خلیل‌زاد معتقد است که ورود نیروهای نظامی عربستان سعودی به بحرین نشان می‌دهد که دولت آمریکا تأثیرگذاری خود بر حوادث بحرین را از دست داده است. علاوه بر این دولت آمریکا تاکنون به شکل فعال و مناسبی از مبارزه مخالفان علیه حکومت‌های مخالف آمریکا مثل نمونه لیبی حمایت نکرده و در نمونه‌های اعتراض‌های مردم ایران و سوریه علیه حکومت‌های آن دو کشور نیز واشنگتن به حد کافی فعال نبوده است.

وی ادامه می‌دهد که تنظیم و پیشبرد استراتژی‌های جداگانه برای برخورد با بحران در هر کشور این حسن را دارد آمریکا به دخالت در امور داخلی کشورها متهم نشده و به قول پرزیدنت اوباما طبیعت «کاملاً خودجوش» این قیام‌ها محترم شمرده می‌شود. ولی این دیدگاه در عین حال دو نقطه ضعف بزرگ دارد.

نقطه ضعف اول این است که ارتباط بین سیاست آمریکا در یک کشور با پیامدهای حوادث در کشورهای دیگر را کاهش می‌دهد. همانطور که خیزش مردم در تونس الهام بخش قیام در کشورهای دیگر شد، نحوه برخورد آمریکا با هر یک از این کشورها نیز در کشورهای دیگر تأثیر خواهد داشت.

نقطه ضعف دوم خصلت غیرفعال این استراتژی است. براساس این استراتژی آمریکا قادر خواهد بود در برابر تغییرات غیرمنتظره در رویدادهای سیاسی هر یک از این کشورها واکنش نشان دهد ولی در عین حال از توانایی‌اش برای شکل دادن به روند حوادث کاسته می‌شود.

آقای خلیل‌زاد یادآور شده است که آمریکا برای پرهیز از بروز بی‌ثباتی گسترده در کل منطقه و در عین حال تضعیف رژیم‌های خصم خود، نیاز به نوعی استراتژی دارد که در آن ابتکار عمل با واشنگتن باشد.

آقای خلیل‌زاد در ادامه تحلیل خود در واشنگتن پست تأکید می‌کند که آمریکا با در پیش گرفتن یک استراتژی «مداخله فعال» باید بین سه گروه از کشورها یعنی حکومت‌های در حال انتقال، دولت‌های خودکامه ولی دوست آمریکا و حکومت‌های دیکتاتوری خصم آمریکا تفاوت قائل شود.

در مورد سه کشور عراق، تونس و مصر که در حال گذار به سیستم‌های حکومتی دموکراتیک هستند، آمریکا باید با تمام امکانات از این روند حمایت کند. محور اصلی این استراتژی حمایت از گروه‌های دموکراتیک و نهادهای مدنی در مقابل گروه‌های تندرو و وابسته دولت‌های خصم آمریکا نظیر ایران است.

در مورد دولت‌های خودکامه ولی دوست آمریکا، باید خاندان‌های حاکم را برای انجام اصلاحات سیاسی و گشایش فضای جامعه تحت فشار قرار داد. کشورهایی نظیر مراکش و یا دولت‌های منطقه خلیج فارس باید به سمت نظام‌های سلطنتی مشروطه حرکت کنند و در نمونه‌هایی مثل یمن و الجزایر نظام پارلمانی باید تقویت شود، چراکه در غیر این صورت تمام این کشورها با خطر افزایش بی‌ثباتی روبه‌رو هستند.

به اعتقاد آقای خلیل‌زاد مهم‌ترین بخش از تحولات فعلی در خاورمیانه از نگاه منافع آمریکا اعتراض‌ها و قیام‌های موجود علیه نظام‌های دیکتاتوری در کشورهای خصم آمریکا مثل نمونه لیبی است. وی به دولت آمریکا توصیه می‌کند که موضوع برقراری منطقه ممنوعه پرواز در آسمان لیبی را با جدیت تعقیب و در کنار آن از تمام روش‌های موجود برای کمک‌های بشردوستانه به مناطق آزاد شده و برقراری مناسبات نزدیک با شورشیان این کشور استفاده کند.

وی یادآور شده است که اگر معمر قذافی بتواند مخالفان خود را سرکوب کرده و شکست بدهد رژیم‌های دیکتاتوری دیگر از این نمونه سرمشق خواهند گرفت و عدم دخالت فعال آمریکا در شرایط فعلی باعث خواهد شد که در آینده بهای سنگین‌تری برای مقابله با پیامدهای آن بپردازد. در مقابل اگر حکومت معمر قذافی سرنگون شود موضع میانه‌روها و طرفداران دموکراسی در کل منطقه تقویت خواهد شد و برخلاف تبلیغات حکومت ایران ثابت خواهد شد که هدف قیام‌های فعلی در منطقه فقط رژیم‌های متحد آمریکا نیست.

زلمای خلیل‌زاد در پایان تحلیل خود به نمونه ایران و سوریه اشاره کرده و تأکید می‌کند که حکومت آمریکا با اقدامات عملی باید از انقلاب‌های دموکراتیک در این کشورها حمایت کند. این اقدامات به گفته آقای خلیل‌زاد عبارتند از: آموزش و حمایت نیروهای مخالف حکومت در داخل و خارج از این کشورها، اعمال فشار بیشتر بر نهادها و مقاماتی که مسئول سرکوب و حملات به مردم هستند، تقویت پوشش رسانه‌های از خارج از کشور، اختصاص کمک مالی به کارگران و کارمندان اعتصابی و انجام عملیات پنهانی برای تشویق مقامات دولتی و امنیتی به جدا شدن از حکومت‌ها.

امیرحسین گنج بخش: جمهوری پارلمانی خوانا ترین شکل حاکمیت ملت است

دکتر امیرحسین گنج بخش از فعالین سیاسی جمهوریخواه و مدافع دموکراسی لیبرال ، عضو جمهوریخواهان ملی ایران و از موسسان اتحاد جمهوریخواهان ایران است . امیرحسین گنج بخش علاوه بر فعالیت عملی سیاسی به تولید ایده های راهبردی برای عمل سیاسی نیز پرداخته است. در یک سال اخیر وی و همراهانش کوشیده اند با بسط ایده انتخابات آزاد به مثابه یک راهبرد، محوری نظری برای یک ائتلاف سیاسی گسترده جهت گذار به دموکراسی در ایران را معرفی کرده و بنیان بنهند. گنج بخش در عرصه شغلي رييس يکی از بخش های بيوفيزيک در موسسه ملی بهداشت آمريکا (National Institutes of Health, NIH) است. با او درباره نظام مطلوب مورد نظرش برای ایران آینده گفتگو کرده ایم.

انتخابات آزاد:با تشکر از فرصتی که برای این گفتگوفراهم کردید من پرسشم را اینگونه آغاز می کنم که اگر فردا قرار باشد مردم ایران نظام حکومتی آینده شان را انتخاب کنند و نظر شما را در این مورد بپرسند، شما چه پیشنهادی برای آنان دارید؟ نام نظامی که شما می‌پسندید و پیشنهاد می‌کنید چیست؟

امیر حسین گنج بخش: با تشکر از شما. ما، جمهوریخواهان ملی ایران، شاید اولین گروهی بودیم که بيست و هفت سال پیش جمهوری ایران را مطرح کردیم و در هفت ماده آن را توضیح دادیم. آن هفت ماده چنین بودند که جمهوری مد نظر ما یک جمهوری پارلمانی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و و میثاقهای ضمیمه به ويژه اصل برابري حقوق زنان و مردان است ؛ بر اصل تفکیک قوا استوار است؛ مسئله تمامیت ارضی را مورد تاکید قرار می دهد؛ بر اصل عدم تمرکز پا مي فشارد؛ در سیاست خارجی مبنا را منافع ملی ایران قرار می دهد؛ بر جدایی دین از سیاست تاکید می کند؛در عرصه اقتصادی تقسیم درآمد ملی برای بهبود وضع اقشار کم درآمد را مد نظر دارد.

انتخابات آزاد: معمولا در انتخاب دو نوع دموکراسی یعنی دموکراسی پارلمانی و دموکراسی ریاستی حامیان هر یک از این دو، دلایلی برای انتخاب خود اقامه می‌کنند. طرفداران دموکراسی ریاستی تاکید می کنند که دموکراسی پارلمانی در جامعه ای مثل ایران که احزاب قوام نیافته اند منجر به دولتهای ضعیف و بی ثباتی سیاسی می شود و طرفداران دموکراسی پارلمانی تاکید می کنند که دموکراسی ریاستی در ایران به دلیل تمرکز قوا در دستان رئیس جمهوری منجر به دیکتاتوری می شود.شما کدام مدل را می پسندید؟

امیرحسین گنج‌بخش:به نظرم هر دو طرف به نکاتی اشاره می کنند که درست است. دموکراسی ریاستی برای وقتی که نیاز به ثبات سیاسی است خوب است و دموکراسی پارلمانی برای زمانی که اصل همزیستی بین گروههای سیاسی اولویت پیدا می کند مناسب است. من شخصا ترجیحی در این میان ندارم. آنچه مهم است شکل گذار است. اگر در دوران گذار و پس از آن مسئله ثبات اهمیت پیدا کند مسلما دموکراسی ریاستی با وجود یک شخصیت کاریزماتیک مهم می شود. چون اساس شکل ریاستی بر يک شخصیت کاریزماتیک مبتني است. اگر در دوران گذار همزیستی نیروهای سیاسی اهمیت پیدا کند ، در نهایت به یک دموکراسی پارلمانی مبتنی بر ائتلاف سیاسی ميان احزاب دست پیدا می کنیم. من شخصا همانطور که گفتم بین این دو ترجیح خاصی ندارم و در نقاط مختلف دنیا که نگاه می کنم می بینم که هر دو شکل وجود دارد و هر دو هم به خوبی کار می کنند. آنچه که مهم است اجراي اصولي است که در بالا به آن اشاره شد.

انتخابات آزاد:فرایند انتخاب مردم به گمان شما چطور باید باشد؟ (مثلا پیشنهاد می کنید که ابتدا درباره جمهوری اسلامی آری یا نه رفراندوم شود یا پیشنهاد می کنید چند نوع حکومت به رفراندوم گذاشته شوند یا اینکه پیشنهاد یک انتخابات مجلس موسسان را می کنید یا پیشنهاد یک دولت موقت و موکول شدن تعیین نوع نظام به انتخاباتی که مثلا یک سال بعد انجام شود را دارید؟

امیرحسین گنج بخش: جزئیات گذر به دمکراسی به تناسب قوا میان حاکمان و مخالفان برمیگردد. همانطور که در مقاله‌یی با بیژن حکمت نوشتیم، بستگی به این تناسب قوا، بر اساس قراری که میان حاکمان و مخالفان گذاشته میشود نهادهایی که به صورت سازمان یافته دوران گذر را مدیریت خواهند کرد نیز معلوم میشود. آنچه که برای من اصل است، عدم فروپاشی دستگاه دولتی است که در صورت وقوع حاصلي جز هرج و مرج ندارد. اما تردیدی نیست که مردم ایران محتاج میثاق نوینی هستند که‌ در یک قانون اساسی‌جدید متبلور میشود.از اين منظر مدل مجلس موسسان را ترجیح می دهم. مجلس موسسان یک ویژگی دارد آن هم این است که کاندیداها باید برنامه شان را ارائه دهند تا مردم بر اين اساس نماينده خود را انتخاب کنند. يکی‌از زیبایی مجلس موسسان ، پیدایش بلوک‌های مختلف ُسياسي است، که برای پیشبرد نظرات خود مجبور به ائتلاف و سازش با یکدیگر میشوند، امری که ما ایرانیان باید تمرین بسیاری در این زمینه بکنیم. این بلوک بندی ها گاه میتواند نتایج غریبی هم داشته باشد. برای مثال جمهوری سوم فرانسه در شرایطی برقرار شد که سلطنت طلبان در مجلس موسسان اکثریت داشتند، اما به دلیل وجود دو مدعی سلطنت برخی‌از آنها جمهوری را به سلطنت ترجیح دادند. در مورد تصويب نهايي قانون اساسي هم يکي از روالهاي معمول این است که اول مجلس موسساني تشکیل شود ، قانونی اساسي نوشته شود و بعد رفراندوم ميشود. من جایی ندیدم اول رفراندوم صورت بگیرد و شکل نظام معین شود و بعد قانون نوشته شود. این را فقط در جمهوری اسلامی دیده ام که یک رفراندوم عجیبی برگزار شد با آن وضع، و بعد از اینکه رفراندوم صورت گرفت معلوم شد این جمهوری اسلامی از داخلش ولی فقیه در می آید. این روش عجیب و غریب را بخشی از اپوزیسیون هم از آقای خمینی به عاریت گرفته است. دومین نکته این است که من تا حالا ندیده ام رفراندوم بین پنج یا شش گزینه صورت بگیرد. در رفراندوم یا چیزی قبول می شود یا نمی شود. معمولا رفراندوم برای تایید یا تکذیب یک پرسش صورت می گیرد که معيار آنهم اکثريت مطلق آرا است. نه برای انتخاب میان پنج یا شش موضوع. اين پيشنهاد که تمام نظامهای مطلوب گروههای مختلف سیاسی در یک رفراندوم قرار گيرد اقزون بر ايراداتي که گقته شد اين نقطه ضعف اساسي را دارد که اگر هيچ کدام از اين نطامها اکثريت مطلق را به دست نياورذ رفراندم بي حاصلي خواهد بود . منطق حکم می کند ما ابتدا مجلس موسسان را تشکیل دهیم، در مجلس موسسان بر سر قانون اساسي بحث شود. بحث درون مجلس موسسان ممکن است ماهها طول بکشد تا به یک نتیجه ای برسد شود. بعد رفراندوم بر سر آن قانون تصویب شده برگزار شود.

انتخابات آزاد:نوع رابطه سه قوه چگونه خواهد بود؟خصوصا فرد یا هیئت اداره کننده قوه قضائیه چگونه برگزیده خواهد شد؟در کشورهای دموکراتیک هم استقلال قوه قضائیه بیشتر ماحصل قدرت نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی است تا پروسه خاصی که برای اداره این قوه تعبیه شده باشد. در ایران این روند چگونه خواهد بود؟ بعضیها معتقدند قوه قضائیه را هم باید انتخابی کرد نظر شما چیست؟

‌‌‌‌ امیرحسین گنج بخش:این بحث هم شبیه بحث ریاستی ـ پارلمانی است که هر کدام ایرادها و مزایایی دارد و ما باید راه حل خود را با توجه به مسائل کشور خودمان انتخاب کنیم. در جوامعی که قضات زير نظر وزارت دادگستری یا یک قوه قضائیه قدرتمند تعیین می شوند این مزيت را دارد که قضات ا ستقلال نسبي از افکار عمومی دارند اما رابطه نزديکتري با دستگاه دولتي دارند. در حاليکه در کشورهايي که قضات انتخابي هستند نقش احزاب سياسي و در نتيجه وضعيت افکار عمومي در تعيين قضات مهم ميشود. از طرف ديگر وجود هييت منصفه و قاضي انتخابي استقلال بيشتري را براي قوه قضاييه تامين ميکند.

آنجه در جوامعی مثل ایران اهمیت اساسي دارد نقش سازمانهای غیردولتی در تصمیم گیریهای سیاسی است. در ایران ضعف بزرگ این است که کانون وکلای مستقل نداریم. کانون وکلای مستقل در قوه قضائیه اهمیت اساسی دارد . مثلا در آمریکا کانون وکلا، قضات دیوان عالی را از منظرتخصص قانونی ، ونه سیاسی، مي سنجد. به گمان من اولین قدم برای داشتن قوه قضائیه مستفل این است که هیچ کاری را بدون مشورت و در بعضی موارد تایید کانون وکلا انجام ندهیم. دوم اینکه خود قضات بتوانند کانونها و اتحادیه های مستقل داشته باشند و بتوانند بر دو قوه ديگر نظارت کنند. آن زمان می شود یک تقسیم کاری کرد تا نظارت بر قدرت کارايي لازم را داشته باشد. به نظر من این مدل، مدل صحیحی است و می شود این را به بقیه حوزه ها و مشاغل بسط داد. مثل کانون پزشکان، سندیکای کارگران، اتاق بازرگانی و ... و دیگر نهادهای مستقل مردمی که نقش مهمی در دموکراسی دارند.

انتخابات آزاد: پرسش دیگری که در مورد هر نظام سیاسی مطرح است این است که آیا مصوبات پارلمان باید توسط نهاد دیگری با اصول بنیانی تری مثل قانون اساسی ، شرع ، اعلامیه حقوق بشر ، ... محک بخورد یا نه؟اگر آری اعضای این نهاد چگونه انتخاب خواهند شد؟ عده ای معتقدند پارلمان اگر قانونی تصویب کرد چون از رای برآمده است معتبر است مگر اینکه کسی برود به دادگاه مخصوص قانون اساسی شکایت کند یا اینکه بعدا قانونی در پارلمان تصویب شود و بیاید آن قانون را منسخ کند.عده ای هم معتقدند باید این قوانین محک بخورند نظر شما چیست؟

امیرحسین گنج بخش: کسانی که به دموکراسی لیبرال معتقدند مسلما هوادار این نکته هستند که تمام قوانین باید محک بخورد و الا دموکراسی تبدیل به دیکتاتوری اکثریت می شود. مثلا قابل قبول نیست که پارلمانی بیاید قوانین ضدحقوق بشری تصویب کند.اين دموکراسی دو پایه دارد یک اتوریته و اقتدارش که شهروندي با حقوق مشخص و غیرقابل خدشه است و ديگري مشروعیت آن که از راي اکثريت مردم ناشي مي شود. بنابراین تعریف پارلمان نمی تواند هیچ قانونی بر خلاف قانون اساسی تصویب کند و نظارت یک دیوان عالی لازم است. این به پرسش پیشین شما برمیگردد که واقعا مهمترین نقش قوه قضاييه مستقل پاسداري از حقوق اساسي شهروندان در برابر تعرضات احتمالي دو قوه ديگر است. ویژگی دموکراسی لیبرال در مقايسه با نظام هاي ديگر این است که مجموعه اي از حقوق خدشه ناپذير را برای انسان ها قرار می دهد که هیچ قدرت حکومتي نمی تواند آن را نقض کند.

انتخابات آزاد:خب آن معیار فقط حقوق بشر است یا چیز دیگر هم هست مثلا شرع.چون بعضیها می گویند اکثریت مردم مسلمانند پس قوانین باید با شرع محک بخورد.

امیرحسین گنج‌بخش: برای ما جمهوریخواهان هوادار دموکراسی لیبرال محک همانا اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای ضمیمه است. اما نبايد فراموش کرد که نيروهايي سياسي ديگري نيز وجود دارند که براي مثال منشا اقتدار را الهي (اسلامگرايان) طبقاتي (سوسياليستها) و يا نژادي ( فاشيستها) ميدانند. اين نيروها نمي توانند مسلک خود را مبناي قوانين قرار دهند. بلکه بايد بکوشند از طريق برنامه هاي حزبي افکار خود را طرح کنند. در مورد شرع هم چنين است. به قول حسن شريعتمداري اسلام در سياست دخالت نمي کند مسلمانان در سياست دخالت ميکنند. مثلا مسلمانانی هستند که با سقط جنین مخالفند اینها چه باید بکنند؟ همان کاري که به آن روند قانوني ميگويند: بايد استدلالهای متناسب با عقل سلیم بکنند .اکثریت پارلمان را بگیرند و قانون را به تصویب برسانند. سپس این قانون در دیوان عالی بررسی شود ایا مخالف قانون اساسی هست یا نه؟ اینجا دیگر اسلامگرايان نمی توانند به بهانه اينکه گفته خدا را ميدانند، حرف خود را به کرسی بنشانند بلکه باید در یک بازی دموکراتیک داخل شوند. همین مسئله امروز در امریکا هم هست. براي مثال بحث سقط جنین در امریکا بحث مهمی است که نیروهای مذهبی می خواهند آن را ممنوع کنند و نیروهای سکولار با آن موافقند. نزاع بزرگی در افکار عمومي وجود دارد. در این شکل از نظام، نیروهای مذهبی باید حرفشان را توضیح بدهند، آن حرف مورد بحث قرار بگیرد و در نهایت بتوانند مردم را قانع کنند.نمونه دیگر بحث تکامل داروین است که دعوایی بین نیروهای مذهبی و سکولار وجود دارد. منتها نیروهای مذهبی نمی توانند بگویند چون تورات گفته است انسان از آدم و حوا درست شده است پس تکامل داروین غلط است بلکه می روند استدلال بیولوژیک می کنند تا از آن طریق اثبات کنند تکامل غلط است و اجازه ندهند تکامل تدریس شود. همين کار را هم موافقان نظريه داروين مي کنند. مسيله روسري در فرانسه نيز از همين جنس است. اين ستيز هاي نظري جزو فرايند دموکراتيک اند.

انتخابات آزاد:شما به لحاظ سیاسی جمهوریخواهید، جمهوریخواه ملی. فرض کنید در ایران فردا نظام مشروطه سلطنتی یا جمهوری اسلامی رای بیاورند و دوباره حاکم شوند. شما جایگاه خودتان را چطور تعریف می کنید؟

امیرحسین گنج بخش: مشروطه سلطنتی با جمهوری اسلامی متفاوت است. اولی یکی از اشکالی است که دموکراسی لیبرال در دنیا دارد از آن طریق اعمال می شود. تا زمانی که سلطنت مشروطه باقی بماند وارزشها و اهداف دموکراسی لیبرال در آن محافظت شود من مشکلی اساسي با آن ندارم . البته در قرن ۲۱ هرگز نمی فهمم که چرا باید یک نهاد مادام العمر موروثي و غیر انتخابی داشت. جمهوری اسلامی بحثش متفاوت است و یک نظام مسلکی و ایدئولوژیک است که من شخصا با آن مخالفم و اگر روزی دوباره به تصویب مردم برسد تمام این مشکلاتی که امروز داریم در جمهوری اسلامی آینده هم وجود خواهد داشت. چون وقتی اسلام به عنوان مسلک و ایدئولوژی اصل و اساس یک نظام شد آن وقت محتاج مفسر هم هست که باید مشخص کند آیا راه حل ها با آن مسلک می خواند یا نه ؟ یعنی شورای نگهبان و ولایت فقیه اتفاقی در این نظام به وجود نیامدند . من نمی دانم جمهوری اسلامی آینده مورد نظر عده ای چطور خواهد بود و چه راهکاری پیشنهاد می شود. آن تجربه ای از جمهوری اسلامی که من می شناسم همین جمهوری اسلامی ایران است و نیروهایی که می خواهند جمهوری اسلامی آینده را تعریف کنند باید کوشش کنند هم تکلیف این مفسران را روشن سازند وهم تکليف ايرانيان دگر انديش.

انتخابات آزاد:یعنی شما بین اصلاح طلبان حامی جمهوری اسلامی و مشروطه خواهان خود را به دومی نزدیکتر می دانید؟

در مورد شکل نظام البته بین این دو خود را به دومی نزدیکتر می بینم . اما در سياست نيرو هاي مختلف را فقط با آرمان هايشان نمي سنجند بلکه استراتژي سياسي آنها معیار مهمتری برای دوری یا نزدیکی‌است همانطور که در مقاله اي با رضا سیاوشی گفتیم، در مورد نیروهای سياسی دموکراسی سازی مهم است. با توجه به اینکه ما ا ستراتژی گذر به دمکراسی را انتخابات آزاد میدانیم، معیار سنجش دوری و نزدیکی‌برای سازماندهی مبارزه مشترک را هم چنین استراتژی قرار میدهیم. از این منظر اگر اصلاح طلباني هوادار جمهوری اسلامی باشند اما حاضر باشند معیار‌های انتخابات آزاد را که بر آزادی احزاب، رسانه ها، و زندانیان سیاسی مبتنی‌است بپذیرند می‌توان این مبارزهٔ مشترک را سازمان داد. این محک در مورد همه سازمان‌های سیاسی صدق می‌کند. هواداران پادشاهی نیز باید پروژه خود را برای گذر به دمکراسی عرضه کنند تا بامحک انتخابات آزاد سنجیده شود. هنوز پس ازگذشت يکسال از جنبش سبز چنین پروژه ای ارایه نکرده اند .


آبا آنها مشکلی بر سر نظام آینده شان وجود ندارد مشکل آنها این است که اصلا سیاست ندارند و نمی شود با آنها کار کرد.

برگرفته از سایت انتخابات آزاد

داریوش همایون وارزیابی جنبش سبز

نظر داریوش همایون راجع به انقلاب 57

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

پیام شادباش نوروزی باراک اوباما خطاب به ایرانیان با زیر نویس فارسی

این عکس من و مانیه وقتی که بچه بودیم. من خورده بودم زمین و زانوم زخم شده بود.


نام روزهای هر ماه در ایران باستان

2. بهمن یا «وهمن» روز يكي از امشاسپندان در جهان معنوي و نمايندۀ منش نيك اهورا مزدا است و در جهان مادّي نگهباني چهارپايان سودمند بدو سپرده شده است و ماه يازدهم هر سال شمسي است.

3. ارديبهشت روز يكي از امشاسپندان در جهان مينوي، نمايندۀ پاكي و تقدّس و در جهان خاكي نگهباني آتش بدو محوّل شده است که ماه دوم شمسي و روز سوم از هر ماه خورشیدی است.

4. شهريور روز يكي از ايزدان در جهان مينوي، نماينده فرّ و اقتدار اهورا مزدا و در جهان مادّي پاسبان فلزّات و ماه ششم از سال شمسي است.

5. سپندارمذ «بردباري و فروتني» يكي از امشاسپندان واسطه بين خالق و مخلوق است «خرد مقدّس ، اهورا مزدا ، سروش» ماه دوازدهم از سال شمسي است كه امروزه اسفندماه ناميده مي‌شود نگهباني زمين بدو سپرده شده است و ضمناً روز زنان و جشن است.

6. خرداد روز يكي از امشاسپندان و مظهر كمال اهورامزدا در اين جهان و در جهان مينوي است و نگهباني آب با اوست و سوّمين ماه از سال شمسي است.

7. امرداد يا مرداد يكي از امشاسپندان و مظهر جاودانگي اهورا مزدا است و درجهان مينوي بخشايش ايزدي و بخشاينده جزاي كارهاي نيكوكاران است که هفتمین روز هر ماه خورشیدی و پنجمين ماه از سال شمسي است.

8. ديبازر در اوستا صفت اهورا مزدا است.

9. آذر روز ايزد نگهبان آتش نزد ايرانيان باستان است که نهمین روز هر ماه خورشیدی و نهمین ماه از سال شمسي اس

10. آبان روز نام ايزد نگهبان آب در آئين زرتشتي است و ماه هشتم از سال شمسي است.

11. خور روز يا خورشيد روز يكي از ايزدان است. که نام روز یازدهم از هر ماه در ایران باستان است و نگهبان خورشید و روز خور است.

12. ماه روز يكي از ايزدان است. نام روز دوازدهم هر ماه می باشد.

13. تير یا «تَشتَر» روز نام فرشتۀ باران و موكّل باران به عقيدۀ پارسيان که ماه چهارم از سال شمسي و نام روز سیزدهم است.
14. گوش روز در آئين زرتشتي ايزد نگهبان چهارپايان است. «روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی»
15. ديبا مهر روز آفريدگار، آفريننده، در اوستا غالباًٌ صفت اهورا مزدا است. «روز پانزدهم از هر ماه خورشیدی»
16. مهر «میثر یا میتر» ايزد محافظ عهد و پيمان است و از اين رو فرشته فروغ و روشنائي است. «ماه هفتم از سال شمسي و روز شانزدهم هر ماه خورشیدی است.

17. سروش روز يكي از ايزدان است كه در روز رستاخيز به امر حساب و ميزان گماشته شده وي بندگان را راه فرمانبرداري مي‌آموزد.

18. روشن يا رشن روز ، در اوستا رَز یشت آمده است به معنی راست و درست. ایزد داد در ایران باستان و از داوران روز پاداش که با مهر و سروش روان ها را داوری می کنند.

19. فروردين « فروشی – فروهر – دارای توانمندی بر دیگری است » روز، يكي از ايزدان است و ماه اوّل هر سال خورشیدی است.

20. بهرام یا وهرام «پیروزی» ایزد نگهبان مسافران است و نام روز بیستم از هر ماه خورشیدی است.

21. رام «رامن» به معنا و مفهوم آشتی و آسایش و آرامش است. روز بيست و يكم از هر ماه خورشیدی است.

22. باد «واد» نام روز بيست ودوم از هر ماه خورشیدی است.

23. ديب دين روز آفريدگار، آفريننده، در اوستا غالباً صفت اهورا مزدا است. نام روز بيست وسوم از هر ماه خورشیدی است.

24. دين «کیش و قانون» روز يكي از ايزدان در آئين زردشتي، روز بيست و چهارم هر ماه شمسي است.

25. آرد روز ، به معنای راستي و درستي است و يكي از ايزدان در جهان مينوي می باشد که پاداش كارهاي نيك و سزاي كردارهاي بد به ياري او خواهد بود و در جهان مادي ، مال وجلال و خوشي دينداران به ياري او تحصيل خواهد شد.

26. اَشتاد ، روز راستي و درستي، نام ايزدي مونت است در دين زردشتي وي راهنماي مينويان و جهانيان است، روز بيست و ششم هر ماه خورشیدی است.


27. آسمان روز بيست و هفتم هر ماه خورشیدی است.

28. زامياد «زام ، زمین» ، در آئين زردشتي ، ايزد نگهبان زمين و روز بيست و هشتم هر ماه خورشیدی است.

29. اِرد «راستی و درستی» روز بيست و نهم هر ماه خورشیدی است.

30. انيران روز روشنائي بي پايان، نام ايزدي است در دين زردشتي، مظهر جلال اهورا مزدا روز سـي ام هر ماه

آقاي کديور، جنبش سبز حرکتي ملي است، با اين کارها نمي‌توان به آن هويت ايراني-اسلامي قالب کرد

یکی از مردمی‌ترین و خالص‌ترین شعارهایی که مردم ایران در اعتراضات به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 سر دادند، “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” بود. شعاری که بلافاصله باعث موضع‌گیری از سوی دبیرکل حزب‌الله لبنان شد. خوب به یاد داریم که سید‌حسن نصرالله در واکنش به این شعار از سوی مردم چنین گفت “شعار نه غزه نه لبنان اثرات منفی زیادی داشت“.

امروز پس از گذشت یک‌سال از آن ماجرا، آقای کدیور ادعا کردند که مردم در خیابان شعار “هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران” سرداده‌اند. این درست است که عده‌ای اندک به سفارش رهبران اصلاح‌طلب چنین گفتند، اما این یک شعار مردمی نبود و انعکاسی هم نداشت. شعار اصلی همان بود که مردم با جان و دل آن را فریاد می‌زدند و می‌خروشیدند. حال جالب است که پس از گذشت یک ‌سال و در چنین روزی که منشور جنبش سبز از سوی مهندس موسوی ارائه شده است، این موضوع از سر گرفته شود.

براستی هدف چیست؟ آیا غیر از این است که می‌خواهند به حرکت آزادی خواهانه مردم هویتی جعلی قالب کنند؟ آیا غیر از این است که در این روزهای حساس، افرادی سعی در مصادره کردن آرمان مردم و هدایت کردن خون جانباختگان راه آزادی به جوی دروغ و فریب دارند؟ آیا جای تاسف نیست که کسانی سعی دارند خون جوانان ایران را به خورد اژدهای سیری ناپذیر حکومت ایدئولوژیک دهند؟ چرا چنین ناجوانمردانه؟ این بهره کشی‌های سیاسی در این روزهای سرنوشت ساز جای تاسف است.

ما نمی‌گذاریم آقای کدیور، نمی‌گذاریم! جواب خواهرمان ندا را چه بدهیم؟ دست از سر این مردم ستم‌دیده بردارید. مردمی که با هزار سختی و دغدغه و ترس ولرز به خیابان آمدند. با کورسویی از امید که همان برایشان بزرگترین فرصت بود. آمدند و با صراحت گفتند که مرگ بر دیکتاتور. با صراحت گفتند که خسته شده‌اند. از دروغ، از دورنگی و از تفسیر و تاویل. حال شما می‌خواهید با آرزوی دربار سلطان، از نردبان ملت بالا بروید؟ کمی وجدان هم بد نیست!

جنبش سبز یک حرکت ملی و آزادی خواهانه است. چرا اصرار دارید که به آن سمت و سوی حزبی بدهید؟ درست است که شما حق دارید به دنبال منافع و مطلوب خود بروید و برای رسیدن به آن‌ها تبلییغ کنید، اما با دروغ؟ با مصادره تلاش و حرکت مردم؟ با دست درازی به زحمات خونین این ملت رنج‌دیده؟ می‌دانید نتیجه این کار چیست؟ نفرتی که از مردم می‌خرید.

حتی می‌توان چنین انگاشت که برآمدن این سخنان در این شرایط و پس از صدور آن بیانیه مهندس موسوی، قدم آخر در فرآیند آرام سازی مردم و لالایی شوم بی‌تفاوتی است. اما این خیال باطل است. آن تابوها دیگر شکست و اگر ذره ای حرمت در اثر فریب بوده است دیگر نیست. این تصور غلطی است که مردم با شنیدن این سخنان دلسرد شده و بگویند “سرمان کلاه رفت، دیگر بس است”. تازه اول کار است. این قصه دراز است و در اين شب سیاه جمهوری اسلامی قلندرها بی‌شمارند.

گرچه آسمان ما سبز است اما زمین میهن سرخ است. حرکت مردم صلح‌آمیز و سبز و با صفا بود. حتی پس از هجوم خونین ضحاک هم هنوز سبز است. اما مباد که شما خشم ملت را برافروزید! دشمنی ضحاک علنی است و آن‌سوی میدان سرنوشتی سخت در انتظار او است. مردم کار ضحاک را به حوصله خواهند ساخت اما در این میان، فریب و بهره کشی سیاسی را دیگر نمی‌توان تحمل کرد.

برگرفته از وبلاگ اندیشه

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد ::: برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

مهتا جان نیستی و من دارم تنهایی توی وبلاگ سفره ی هفت سینو می چینم هزار تا آرزوی رنگ و وارنگ دارم که نمیدونم کدومو اول بگم؟ تا میام برای خودمآرزویی کنم یاد اسرای دربند میوفتم. یاد خانواده هایی که پشت در زندان اوین برای بچه هاشون سفره ی هفت سین میچینن. تصور کن! پشت در زندان!!! آرزو میکنم زودتر این دیوارهای فاصله برداشته بشه و بچه هایی که تنها گناهشون فریاد آزادی بود، به خونه هاشون برگردن.برای تبریک عید شعری از مولوی. عید آمد و عید آمد .
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد
برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
غم‌هاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد
من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد