۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

بیست و دو بهمن یکهزارو سیصد و هشتاد و نه خورشیدی

مانی هر وقت نزدیک این تاریخ میشیم ، دلم میگیره . به خودم میگم یه سال گذشت . یعنی بازم سال آینده این رژیم هنوز پابرجاست و باز هم ما شاهد جشن های دهه ی فجر و اضافه شدن عمر جمهوری خونریز اسلامی خواهیم بود ؟ ما که در زمان انقلاب و قبل از اون نبودیم . ما در دهه ی شصت دنیا اومدیم و تا چشم باز کردیم دور و برمون پر بود از معلم ها و مدیر و ناظم محجبه . سر صف چه تو گرمای تابستون و چه سوز و سرمای زمستون ما بدبختا رو به صف میکردن و قرآن میخوندن و آخرش با مرگ بر آمریکا و اسراییل تموم میشد . از دهه ی فجر هم صدای بلند و نخراشیده ی بلندگوهای مدرسه که سرودهای انقلابی رو پخش میکرد چیزی جز یه گوش درد یه ماهه نصیب من نمیشد . سرودهایی مثل : دیو چوبیرون رود فرشته در آید . الله الله الله ، الله و اکبر . بیست و دو بهمن و یه عالمه سرود دیگه . در و دیوار مدرسه هم پر میشد از روزنامه دیواری که عکس خروج شاه از کشور و کشته شدن مردم مهمترین قسمت تشکیل دهنده ی این روزنامه دیواریها بود . بالای اکثرشون هم با خط نستعلیق نوشته شده بود : به کوری چشم شاه ، زمستونم بهاره . من همیشه فکر میکردم کوری چشم شاه چه ربطی به تغییر فصل داره ؟ خدایا چه دوران تلخ و بدی بود . از یاد آوریش هم بیزارم . بدترین قسمتش خوندن اجباری نماز بود . وای وقتی یادش میوفتم هم عق میزنم . بوی جوراب و پا و عرق ..اَه اَه .. . از بحث بیست و دو بهمن دور شدیم . همیشه وقتی سرود بیست و دو بهمن رو میزدن ما با شیطنت میخوندیم که : بیست و دو بهمن ... بیست و دو بهمن ... رفتم خونه ی عمم ... و از خنده غش میکردیم . چه دنیای پاک و بی غل و غش و معصومی داشتیم . راستی که چه زود گذشت . هر چه قدر خواستند که ذهن ما رو شستشو بدن ، نشد که نشد . ما انقلابی نشدیم که نشدیم . تازه کلی هم ضد انقلابی شدیم . آخ مانی چه دورانی بود و هست و خواهد بود . مانی جان یعنی سال بعد هم دوباره شاهد اجرای جشنهای دهه ی فجر خواهیم بود ؟ وای نه . نه مانی . نه !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر