مهتا من حرفات رو در مورد ناموس خوندم. به خودمون فکر کردم. به این که من چقدر تو رو دوست دارم. به این که چقدر نگران امنیت تو هستم. اما میدونی؟ اینها به مفهومی که در فرهنگ عامه بهش «ناموس» میگن ربطی نداره! اون یه جور سادیسمه، یه جور مالکیت هست. در اون فرهنگ، یه مرد میتونه آدم ناموسپرستی باشه در حالی که اصلا همسرش رو دوست نداره. یعنی اگه مردعلاقهای هم به زنش نداشته باشه و بر اساس اون فرهنگ عامه، حتی بدرفتاری هم بکنه، باز میتونه زنش رو به زور نگهداره و حتی کسی رو که زنش بهش علاقهمند شده به جرم ایجاد این علاقه بکشه.
مهتا این رابطه خیلی بی معنیه! یعنی یک مرد نه به زنش علاقه داره و نه زنش به اون، با این وجود، مرد برای خودش این حق رو قائل میشه که همه رفتارها و روابط و علائق زن رو کنترل کنه. اینطوری نوعی جنون و سادیسم رو که در قالب یک هنجار در ناخودآگاهش شکل گرفته، تحت عنوان «ناموس» به نمایش در میاره. این یعنی اون مرد رفتارش به این دلیل نیست که میخواد زنش در امنیت باشه. به خاطر دوست داشتن نیست. بلکه به خاطر اینه که میخواد «ناموسش» در امنیت باشه. این یه جور ناخالصی در روابطه. مثل این میمونه که یه نفر از همسرش مراقبت کنه چون به پولش نیاز داره. به نظر من خیلی احمقانهاس.
ولی علی و فاطمه زهرا و ناموس، طبیعیه که به هم ربط داشته باشن. به نظر من همه اینها یه جور پاسخ غیر مستند و غیر مستدلل به آرمانگراییهای ایدئولوژیک هستند. یعنی کسی مثل علی یا فاطمه، دستآورد قابل دفاع و محسوسی که بشه مستند اون رو اثبات کرد نداشتهان. در مباحث انسانی هم نمیشه مفاهیم مثبتی رو به شکل مستدلل (روایات در این دسته نیستند) بهشون نسبت داد. پس کسانی که کارشون با مدح و ستایش این افراد راه میافته، مجبورن از چنین واژههای شورانگیز و مخربی که با تعقل و اندیشهورزی میانهای ندارن استفاده کنن.
من کلا فکر میکنم «ناموسپرستی» نوعی سادیسم و دیکتاتوری و خودکامگیه. یعنی فکر میکنم اصلا زشته که چنین آدمی باشی. در عوض نگرانی از امنیت جسمی و روانی دیگران و اهمیت دادن به آن و مراقبت کردن از آن، خیلی خوبه. به نظر من ناموس مثل «طیب» میمونه! مثل گنده لات محل بودن میمونه که یه زمانی همه فکر میکردن خوبه ولی الان خیلیها به این نتیجه رسیدن که نه تنها خوب نیست، بلکه مایه شرمساری هم هست.
مهتا این رابطه خیلی بی معنیه! یعنی یک مرد نه به زنش علاقه داره و نه زنش به اون، با این وجود، مرد برای خودش این حق رو قائل میشه که همه رفتارها و روابط و علائق زن رو کنترل کنه. اینطوری نوعی جنون و سادیسم رو که در قالب یک هنجار در ناخودآگاهش شکل گرفته، تحت عنوان «ناموس» به نمایش در میاره. این یعنی اون مرد رفتارش به این دلیل نیست که میخواد زنش در امنیت باشه. به خاطر دوست داشتن نیست. بلکه به خاطر اینه که میخواد «ناموسش» در امنیت باشه. این یه جور ناخالصی در روابطه. مثل این میمونه که یه نفر از همسرش مراقبت کنه چون به پولش نیاز داره. به نظر من خیلی احمقانهاس.
ولی علی و فاطمه زهرا و ناموس، طبیعیه که به هم ربط داشته باشن. به نظر من همه اینها یه جور پاسخ غیر مستند و غیر مستدلل به آرمانگراییهای ایدئولوژیک هستند. یعنی کسی مثل علی یا فاطمه، دستآورد قابل دفاع و محسوسی که بشه مستند اون رو اثبات کرد نداشتهان. در مباحث انسانی هم نمیشه مفاهیم مثبتی رو به شکل مستدلل (روایات در این دسته نیستند) بهشون نسبت داد. پس کسانی که کارشون با مدح و ستایش این افراد راه میافته، مجبورن از چنین واژههای شورانگیز و مخربی که با تعقل و اندیشهورزی میانهای ندارن استفاده کنن.
من کلا فکر میکنم «ناموسپرستی» نوعی سادیسم و دیکتاتوری و خودکامگیه. یعنی فکر میکنم اصلا زشته که چنین آدمی باشی. در عوض نگرانی از امنیت جسمی و روانی دیگران و اهمیت دادن به آن و مراقبت کردن از آن، خیلی خوبه. به نظر من ناموس مثل «طیب» میمونه! مثل گنده لات محل بودن میمونه که یه زمانی همه فکر میکردن خوبه ولی الان خیلیها به این نتیجه رسیدن که نه تنها خوب نیست، بلکه مایه شرمساری هم هست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر