عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد | برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد | |
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون | کان معتمد سدره از عرش مجید آمد | |
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان | کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد | |
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی | کان خوبی و زیبایی بیمثل و ندید آمد | |
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش | تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد | |
عید آمد و ما بیاو عیدیم بیا تا ما | بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد | |
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد | زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد | |
برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو | رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد | |
غمهاش همه شادی بندش همه آزادی | یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد | |
من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم | جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد | |
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن | رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد |
۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد ::: برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد
مهتا جان نیستی و من دارم تنهایی توی وبلاگ سفره ی هفت سینو می چینم هزار تا آرزوی رنگ و وارنگ دارم که نمیدونم کدومو اول بگم؟ تا میام برای خودمآرزویی کنم یاد اسرای دربند میوفتم. یاد خانواده هایی که پشت در زندان اوین برای بچه هاشون سفره ی هفت سین میچینن. تصور کن! پشت در زندان!!! آرزو میکنم زودتر این دیوارهای فاصله برداشته بشه و بچه هایی که تنها گناهشون فریاد آزادی بود، به خونه هاشون برگردن.برای تبریک عید شعری از مولوی. عید آمد و عید آمد .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر