۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد ::: برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

مهتا جان نیستی و من دارم تنهایی توی وبلاگ سفره ی هفت سینو می چینم هزار تا آرزوی رنگ و وارنگ دارم که نمیدونم کدومو اول بگم؟ تا میام برای خودمآرزویی کنم یاد اسرای دربند میوفتم. یاد خانواده هایی که پشت در زندان اوین برای بچه هاشون سفره ی هفت سین میچینن. تصور کن! پشت در زندان!!! آرزو میکنم زودتر این دیوارهای فاصله برداشته بشه و بچه هایی که تنها گناهشون فریاد آزادی بود، به خونه هاشون برگردن.برای تبریک عید شعری از مولوی. عید آمد و عید آمد .
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد
برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
غم‌هاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد
من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر