۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

کاش عمو نوروز ما هم به مهربونی بابا نوئل بود

مانی جان نمیدونم چرا هر چی به سمت عید میریم به جای اینکه ازدحام و شور و هیجان و جنب و جوش مردم برای خرید منو خوشحال کنه، غمگین تر و ناراحت تر میشم. هر سال تعداد کودکان بی سرپرست و کودکان کار با سر و روی کثیف و نگاههای حسرت آلود به اسباب بازیهای پشت ویترین ها و یا چشمهای منتظر و دهانهای آب افتاده از بوی غذاها و یا اندامهای سرمازده و جمع شده در آرزوی پوشیدن لباس های رنگارنگ و گرم ، بیشتر و بیشتر میشود. دلم برای همه ی دخترکان و پسرکان بیگناه سرزمینم میسوزه. کاش میتونستم آغوشی به بزرگی حجم سرمازده ی اندام های کوچکشون و دلهای پر از آرزوهای رنگینشون داشته باشم. کاش عمو نوروز ما هم به مهربونی سانتا کلاز غربیها بود و شب سال نو با گونی پر از اسباب بازی های رنگارنگ به خونه ی بچه های فقیر میرفت و دلهای کوچکشونو شاد میکرد. کاش ما هم کمی مهربانتر می بودیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر